حيات و فضائل حضرت علي اكبر عليه السلام
ليلی مادر علی اكبر عليه السلام
ولادت علی اكبر عليه السلام
كنيه علی اكبر عليه السلام
لقب علی اكبر عليه السلام
شباهت علی اكبر عليه السلام به پيامبر صلی الله عليه وآله
فضايل علی اكبر عليه السلام
پدرش ابومره فرزند عروة پسر مسعود ثقفی است، مادرش ميمونه دختر ابوسفيان صخربن حرببن اميه و جده او دختر ابوالعاص و عمه پدرش برزه دختر مسعود ثقفی است كه همسر صفوانبن اميه بود. برزه در جنگ احد به اسارت مسلمانان در آمد و عبداللَّه اكبر از وی متولد شد.
شيخ مفيد در الارشاد، طبرسی در اعلام الوری، ابن جرير در تاريخ طبری، ابن اثير در الكامل، يعقوبی در تاريخ خود و سهيلی در الروض الانف بر همين نام ليلی، تأكيد نمودهاند.
سبط بن جوزی در تذكرة الخواص ابن جرير طبری در المنتخب جلد 12 صفحه 19 و خوارزمی در المقتل نام وی را «آمنه» گفتهاند.
ابنشهر آشوب در المناقب نام وی را «بره» دختر عروه ذكر نموده همچنانكه سهيلی در جلد دوم الروض الانف صفحه 326 گفته: ميمونه دختر ابوسفيان جده پدری ليلی بوده، همسر ميمونه عروه بوده، فرزندشان ابو مره است كه دخترش ليلی همسر امام حسين عليه السلام گرديد.
بخاطر اين نسبت خويشاوندی، در روز عاشورا دشمن به علىاكبر گفت: «تو با يزيد نسبت خويشاوندی داری» مقصودشان از اين سخن كشاندن او به لشگر يزيد بود - ولی روح پاك او از اين كار امتناع ورزيد و شرافت دائمی و حيات ابدی را ترجيح داد و گفت: رعايت خويشاوندی با رسولخدا صلی الله عليه وآله سزاوارتر است از رعايت خويشاوندی با فرزندان آن زن جگر خوار.
خانواده ليلی از بزرگان و اشراف مكه بود. زيرا عروه جد او يكی از آن دو بزرگی است كه قريش درباره آن دو گفت:
«لولا نُزِّل هذاالقران علی رجل من القريتين عظيم»
در اين آيه شريفه مقصود از «قريتين» مكه و طائف است و منظور قريش از دو مرد بزرگ يكی عروه و ديگری وليدبن مغيره مخزومی مشهور به «وحيد» بوده است، كه بخاطر ثروت فراوانش و عزتش در ميان قبيله در طول سال از املاك خود بهره مىبرد، به تنهائی پرده كعبه را خريداری و آن را مىپوشاند و بعد از وفات عبدالمطلب از خانهاش تا كعبه را بری او فرش مىكردند اين كار بری «ابن جدعان» و ابوطالب نيز كه جانشين پدر خود بوده انجام مىشد. در آيه شريفه «ذرنی و من خلقت وحيداً وجعلت له مالاً ممدوداً و بنين شهوداً» مقصود همين «وليد بن مغيره» است. همانطور كه در شمی صفحه قبل نشان داده شده پدر ليلی و مختار پسر عموی يكديگر هستند. بخاطر شرافت عروه ميان قومش، در ماجری حديبيه، قريش او را بری بستن قرار داد صلح، نزد رسول خداصلی الله عليه وآله فرستاد. او كافر بود و در سال نهم هجرت مسلمان شد و به قبيلهاش بازگشت، بربام خانهاش رفت و قومش را به اسلام فراخواند اما آنان باران تير بسويش باريدند تيری به او اصابت كرد و درخون خود غلتيد.
از او پرسيدند كشته شدنت را چه مىبينی؟ گفت: كرامتی بود كه خداوند به من عنايت فرمود و شهادتی بود كه خدی تعالی نصيبم ساخت. يك درخواست دارم، مرا در كنار شهيدانی كه در ركاب رسول خدا صلی الله عليه وآله كشته شدهاند دفن كنيد. چون درگذشت به خواستهاش عمل كردند. پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله دربارهاش فرمود: مثل او در قومش چون مثل »صاحب ياسين« در قوم خود مىباشد.
عروه به هنگام قبول اسلام ده زن داشت، پيامبر اسلام صلی الله عليه وآله به او فرمود: اسلام بيش از چهار زن را جايز نمىداند، وی چهار تن را برگزيد كه يكی از آنان زينب دختر ابوسفيان صخربن حرببن اميه بود.
پدر ليلی در زمان رسول خدا صلی الله عليه وآله متولد شد و توفيق مصاحبت با آنحضرت را يافت، چون پدرش عروه كشته شد، او همراه برادرش ابومليح نزد پيامبر صلی الله عليه وآله رفتند و خبر قتل پدر را داده و به اسلام گرويدند و به طائف بازگشتند.
حارث بن خالد مخزومی درباره »ليلی« چنين سروده است:
اطافت بنا شمس النهار و من ری
من الناس شمساً فی المساء تطوف
ابو امها اوفی قريش بذمه
و اعمامها اما سألت ثقيف
خورشيد بر گرد ما به طواف آمد، چه كسی ديده خورشيد در شب به طواف آيد پدر و مادرش «ليلی» باوفاترين مردم قريش نسبت به پيمان هستند، و عموهايش را اگر بپرسی، از قبيله ثقيف هستند.
سال وفات، مقدار عمر و حضور اين بانوی بزگوار در كربلا بری ما روشن نگرديده است، اما علامه در بندی در كتاب اسرارالشهادة به نقل از بعضی كتب كه نويسندگانش مشخص نيست، معتقد به حضور او دركربلا شده معهذا تاريخ نويسان در اين باره سخنی نگفتهاند. چه بسا پيش از واقعه عاشورا بدرود حيات گفته است.
حاج شيخ عباس قمی دركتاب نفس المهموم گويد: «من سندی كه دال بر آمدن ليلی به كربلا باشد نيافتم».
به اظهار نظر اين محدث محقق مىتوان استناد كرد و بری فرد محقق اين نظر كافی است.
علىاكبر در يازدهم شعبان، سال سی و سوم هجری پيش از كشته شدن عثمان متولد گرديد. عثمان در سال سی و پنج هجری به قتل رسيد. گفته شيخ جليلالقدر ابنادريس حلی در بخش مزار كتاب السرائر كه: «وی در زمان عثمان متولد گرديد» با سخن پيش همخوان است.
باين ترتيب در روز عاشورا حدوداً بيست و هفت ساله بوده است دليل ولادت علىاكبر عليه السلام
آن نظر متفق مورخان و نسب شناسان است زيرا وی از امام سجاد عليه السلام كه در كربلا بيست و سه سال داشتهاند بزرگتر بوده است. لذا ساير اقوال عاری از دليل است از جلمه گفتار طريحی در كتاب »منتخب« كه علىاكبر در كربلا هفده ساله بود، يا گفته شيخ مفيد در ارشاد و طبرسی در اعلام الوری هجده سال، يا نظر سروری در مناقب نوزده سال و قول ابن نمی حلی در مثيرالاحزان بيش از ده سال داشته كه منظور وی مشخص نيست اما مىتوان گفت احتمالاً مقصود او مثلاً سيزده سال يا حدود آن است. و اين سخنی بعيد است.
بعيدتر، سخن خواجه نصيرالدين طوسی در نقدالمحصل صفحه 179 چاپ مصر است كه:
«وی روز عاشورا هفت سال داشت»...
قرائن نشان مىدهد او نزد پدر بزرگوارش جايگاه بلندی داشته و بر همه اصحاب و اهلبيت حضرت بجز عمويش عباس مقدم بوده است.
مورخين همگی آوردهاند شب عاشورا، امام حسين عليه السلام با ابنسعد ملاقات كرد و امر فرمود جز عباس و علىاكبر همه از او دور شوند. با ابن سعد غلامش و پسرش حفص همراه بودند.
و در روز عاشورا، چون خطابه خواند گريه اهل حرم را شنيد. به برادرش عباس و پسرش علىاكبر فرمود: آنان را ساكت كنيد. بجانم سوگند گريه بسيار در آينده خواهند داشت.
و در روز هشتم محرم كه اصحاب را امر فرمود از فرات آب آورند علىاكبر را امير آنان قرار داد.
اين قراين نشان مىدهد علىاكبر در كربلا بيش از اينها از عمر شريفش مىگذشته همچنانكه رجزش در ميدان نبرد اين امر را نشان مىدهد. و ما مدرك نظر خواجه نصير را نمىدانيم. شايد كلمه «عشره» بعد از «سبع» افتاده باشد گر چه اين توجيه به ذهن مىآيد ولی با نظر مورخان كه گذشت منافات دارد.
در زيارت علىاكبر كه ابوحمزهثمالی از امام صادق عليه السلام روايت نموده آمده است: صورت بر قبر گذار و سه بار بگو :
« صلىاللَّه عليكيااباالحسن »
شايد اين كنيه بری تفأل باشد، زيرا فرزندی به نام «حسن» داشته است. روايت احمد بن ابونصر بزنطی گواه اين مدعاست. بزنطی از حضرت رضا عليه السلام پرسيد: آيا مىتوان با زنی و ام ولد پدر او ازدواج كرد؟
پاسخ دادند: اشكالی ندارد.
سپس پرسيد: گفتهاند علىبن الحسين امام سجاد عليه السلام با دختر كنيه و لقب علىاكبر عليه السلام
امامحسن مجتبی عليه السلام و با امولد امام حسن عليه السلام ازدواج نمود.
امام عليه السلام فرمود: چنين نيست. امام سجاد عليه السلام با دختر امامحسن مجتبىعليه السلام ازدواج كرد و ام ولدی كه گفتی مربوط به علىبن الحسين است كه در كربلا به شهادت رسيد. و او را نيز به عقد خود درآورد.
اين حديث سندی است كه علىاكبر كنيزی داشته كه بری او فرزندی آورده است.
همچنين در زيارتی كه ابوحمزه ثمالی از امام صادق عليه السلام نقل كرده، گوهری يگانه و حقيقتی تابناك بدست مىآيد كه دست روزگار و خيانتكاران آن را از بين برده است و آن اين است كه علىاكبر داری خانواده و فرزند بوده شايد نسل آن بزرگوار استمرار نيافته. امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
« صلىاللَّه عليك و علی عترتك و اهل بيتك و آبائك و ابنائك وامهاتك الاخيار الذين اذهب اللَّه عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا »
در اين زيارت لفظ « ابناء » جمع است و دلالت بر بيش از دو نفر دارد. همانگونه كه مفهوم خاص آن فرزند صلبی است احتمال دارد بر همه بازماندگان اطلاق گردد اما اين احتمال به لحاظ اطلاق لفظ « ابناء » بر فرزندان صلبی، مردود است.
عبارت «و علی عترتك» دلالت بر خانواده دارد. عترت به معنی خانواده و فرزندان است كه اگر علىاكبر نواده نداشت در كلام امام معصوم عليه السلام كه آشنی به فن بلاغت و اقتضاء حال است وارد نمىشد.
ابن قولويه اين روايت را در »كامل الزيارات« باسندی صحيح و راويانی ثقه نقل كرده است از جمله علىبن مهزيار است كه كاملاً مورد وثوق امام جواد عليه السلام بوده است. دليل اين مطلب، فرمايش امام در نامهی است كه به وی مرقوم فرمودند: «همانا ترا در خدمت و طاعت آزمودم اگر بگويم مانند ترا نديدهام اميد آن دارم كه در آن گفتار راستگو باشم.»
ديگر از راويان ثقه ابنابی عمير است مرد بزرگواری كه به جرم تشيع، هارون الرشيد دستور داد سندىبن شاهك صدوبيست تازيانه به او زد، سپس وی را زندان كرد و تا صدوبيست دينار نداد آزاد نشد.
اين علی به «اكبر» ملقب شد زيرا از امام زينالعابدين بزرگتر بود. امام سجاد عليه السلام اين مطلب را در پاسخ ابنزياد ملعون كه پرسيد: مگر خداوند علی را در كربلا نكشت؟ فرمودند: من برادری بزرگتر، بنام علی داشتم كه شما او را كشتيد . گروهی از مورخان امام سجاد عليه السلام را به «علىاصغر(ع)» و اين شهيد بزرگوار را به «علىاكبر(ع)» توصيف نمودهاند از جمله:
1- ابن جرير طبری در «تاريخ الامم و الملوك» ج 6 - ص 260، گويد: حميدبن مسلم گفت: علىبن الحسين اصغر(ع) را ديدم در حاليكه بيمار بود.در كتاب «المنتخب» ذيل تاريخ مزبور، ج 12 ص 19 گويد: «علىاكبر(ع) فرزند امام حسين عليه السلام بود و از او نسلی نماند، و علىاصغر(ع) كه مادرش امولد بود». در صفحه 88 همان كتاب آمده: علىاكبر(ع) با پدرش كنار نهر فرات در كربلا به شهادت رسيد و فرزندی نداشت، علىاصغر(ع) نيز در كربلا همراه پدرش بود، وی بيست و سه سال داشت و بيمار بود.
2- ابن قتيبه در المعارف ص 93 گويد: علىاكبر(ع) پسر امام حسين عليه السلام، مادرش دختر ابومره بود. علىاصغر(ع) مادرش امولد بود. در ص 95 گويد: و اما علىاصغر(ع) ، هيچ بازماندهی بری امام حسين عليه السلام جز او نيست.
3- دينوری در الاخبار الطوال ص 254 گويد: درباره او پيشتر سخن گفتم، وی در ص 256 گفته است: هيچ يك از فرزندان، ياران و فرزندان برادر امام حسين عليه السلام روز عاشورا نجات نيافتند مگر علىاصغر(ع) كه نوجوان بود.
4- يعقوبی در التاريخ ج 2 ص 94 طبع نجف گويد: بری امام حسينعليه السلام هيچ فرزندی جز علىاصغر(ع) نماند.
5- قرمانی در التاريخ ص 108 گفته است: شمر ملعون بری كشتن علىاصغر(ع) كه بيمار بود تلاش كرد.
6- دميری در»حياةالحيوان« درماده »بغل« گفته است:
علىاصغر(ع) به زين العابدين ملقب بود. برادر بزرگتری داشت بنام علىاكبر(ع) كه در كربلا با پدرش شهيد گرديد.
7- سهيلی در »الروض الانف ج 2 - ص 326» گفته است: علىاكبر(ع) در كربلا همراه پدرش كشته شد. اما علىاصغر(ع) كشته نشد. مادرش سلافه دختر يزدگرد بود.
8- شعرانی در لواقح الانوار ج 1 - ص 23 : امام حسين عليه السلام فرزندانی بنام علىاكبر(ع) و علىاصغر(ع) داشت كه نسل امام عليه السلام از اوست.
9- سبط ابن جوزی در تذكرة الخواص ص 156 آورده: علىاكبر(ع) با پدرش شهيد شد و علىاصغر(ع) كه زين العابدين عليه السلام است نسل پدر از او ادامه يافت.
10- ابن كثير در البدايه و النهايه ج 9 ص 103 گفته است: علىبن الحسين به زين العابدين عليه السلام شهرت يافته برادر بزرگتری به نام اكبر داشت. به او نيز علی گفته ميشد كه با پدرش كشته شد.
11- دياربكری در تاريخ الخميس ج 2 ص 319: زين العابدين عليه السلام كه همان علىاصغر(ع) است بيست و سه سال داشت. و علىاكبر(ع) با پدرش كشته شد.
12- ابن خلكان در وفيات الاعيان ج 1 ص 347 طبع ايران: زين العابدين عليه السلام را علىاصغر گويند نسل امام حسين عليه السلام فقط از او بجی مانده است.
13- صبّان در اسعاف الراغبين در حاشيه نورالابصار ص 194: از جمله اولاد امام حسين عليه السلام علىاكبر(ع) و علىاصغر(ع) است كه از اصغر نسل بجی مانده است.
14- حافظ علىبن محمدبن علىخزار رازی قمی در كفايةالاثر ص318 از نسخه ملحق به اربعين مجلسی و خرايج راوندی در بخش نص بر امامت حضرت سجاد عليه السلام از امام حسين عليه السلام چنين آمده: عبيداللَّهبن عبداللَّهبن عتبه گفت: خدمت امام حسين عليه السلام بودم كه علىاصغر(ع) آمد. امام او را نزد خود خواند و بين دو چشمانش را بوسه زد پس به امامت او و امامت امام باقر عليه السلام تصريح كرد.
15- در مجالس صدوق ص 93، مجلس 30: امام صادق عليه السلام فرمود: حسين عليه السلام با فرزندانش علىاكبر(ع) و علىاصغر(ع) به كربلا آمد.
16- شبلنجی در نورالابصار ص 194: از جمله فرزندان حسين عليه السلام علىاكبر(ع) است كه با پدرش شهيد گرديد. و ديگری علىاصغر(ع) زين العابدين.
17- شيخ فخرالدين طريحی در منتخب ص 20 چاپ هند: حضرت سجادعليه السلام به علىاصغر(ع) و شهيد را به علىاكبر(ع) نام برده است.
اينان مورخانی بودند كه از حضرت سجاد عليه السلام به علىاصغر(ع) ياد كرده و تصريح به كوچكتر بودن ايشان از علىاكبر(ع) نمودهاند، گروه ديگری اكتفاء به بزرگتر بودن علىاكبر(ع) و شهادت او كردهاند و ذكری از كوچكتر بودن حضرت زين العابدين(ع) نكردهاند از جمله:
18- ابن اثير در الكامل ج 4 ص 30 اولين كشته آل ابوطالب علىاكبر(ع) است كه مادرش ليلی بود.
19- مسعودی در مروج الذهب ج 2 ص 91 و در كتاب التنبيه و الاشراف ص 263 : با حسين عليه السلام پسرش علىاكبر(ع) كشته شد.
20- ابن الصباغ در الفصول المهمه ص 209 طبع ايران: با حسين عليه السلام علىاكبر(ع) كشته شد.
21- ابن العماد در شذرات الذهب ج 1 ص 66: با حسين عليه السلام دو فرزندش علىاكبر(ع) و عبداللَّه(ع) كشته شدند.
22- محب طبری در ذخائر العقبی ص 151 علىاكبر(ع) با پدرش به شهادت رسيد.
23- رشيد وطواط در غرر الخصاص ص 229 در باب 11 فصل دوم اول شهيد بنی هاشم علىاكبر(ع) بود.
24- شبراوی در الا تحاف بحبّ الاشراف / ص 47: علىاكبر(ع) با پدرش در كربلا كشته شد.
25- شهيد اول - عالم بزرگ تشيع در بخش مزار الدروس گويد: آنگاه علی بن الحسين(ع) را كه بنابه نظر درستتر از زينالعابدين عليه السلام بزرگتر است زيارت كن.
26- ميرزا ابوالقاسم طهرانی مشهور به سيدالعلماء در شرح زيارت عاشورا، ص 354 طبع - بمبنی: بنظر مورخين صحيحتر آنست كه مقتول در كربلا علىاكبر(ع) است.
27- ابن ادريس حلی در بخش مزار « السرائر» بعد از آنكه بزرگتر بودن « علىاكبر(ع)» را انتخاب مىكند مىگويد: علماء تاريخ و نسب شناسان از جمله: بلاذری، عمری نسب شناس، ابن ابی الازهر در كتاب الفاخر و ابوعلی ابن همام در كتاب الانوار و ديگران نيز اين نظر را دارند.
28- شيخ بزرگوار علامه ميرزا محمد علی اردوبادی به نقل از كتاب النفحة العنبرية در نسبشناسی و مفتاح النجا فی مناقب آل العبا تاليف حارثی بد خشی و تذكرة الائمه محمد باقر لاهيجی، و ديگران نظر مزبور را پذيرفتهاند.
شيخ مفيد در الارشاد و طبرسی در اعلام الوری بر خلاف اين گروه معتقدند كه شهيد در كربلا علىاصغر(ع) است و علىاكبر(ع) مادرش دختر كسری يزدگرد بنام شاه زنان بوده است.
بدليل عدم وجود مدرك و اعراض صاحب نظران و خبرگان از اين ادعا نظر درست آنست كه شهيد در كربلا همانا علىاكبر(ع) است اماگفته ابن شهر آشوب دركتاب المناقب وابن طلحه شافعی در مطالب السؤال ص 73 و ابن صباغ در الفصول المهمه آنست كه زين العابدين عليه السلام علی اوسط است يعنی امام حسين عليه السلام داری سه پسر بنام علی بوده كه مخالفتی با آنچه ما گفتيم شهيد در كربلا علىاكبر است و امام سجاد عليه السلام از او كوچكتر است ندارد، ليكن اعراض آنان از ذكر سه فرزند بری امام حسين عليه السلام پذيرش اين نظر را مشكل مىسازد. هرچند اربلی در كشف الغمه آنرا پذيرفته است. زيرا نسب شناسان و مورخان قائلند كه امام حسين عليه السلام دو فرزند بنام علىاكبر و علىاصغر كه همان امام سجاد عليه السلام است و عبداللَّه شيرخوار و جعفر داشته كه در زمان حيات پدر از دنيا برفت همانگونه كه تا كنون روشن نشده امام حسين عليه السلام غير از فاطمه و سكينه دختر ديگری داشته است. و اما فاطمه بيمار كه مرحوم مجلسی در جلد دهم بحار الانوار طبع كمپانی باستناد نوشته يكی از علما شيعه آورده، بدليل مشخص نبودن نويسنده و عدم توجه نسب شناسان و مورخان به موضوع، سكوت و عدم اظهار نظر بهتر است. در ابتدی اين عنوان گفتيم امام سجاد عليه السلام به ابن زياد فرمود: برادری بزرگتر داشتم كه او را كشتيد.
ابن زياد گفت: بلكه خدا او را كشت.
امام عليه السلام فرمود: «اللَّه يتوفّی الانفس حين موتها». آيه 42 سوره زمر
ترجمه: خدی تعالی هنگام مرگ جانها را مىستاند.
ناگفته نماند اين گفتگو بعد از آنست كه ابن زياد دستور داد اهل بيت و خاندان نبوت را وارد دارالحكومه كنند. به مردم نيز بار عام داده بود تا در مجلس حاضر باشند.
شباهت علىاكبر عليه السلام به پيامبر صلی الله عليه وآله
رسولخدا صلی الله عليه وآله نوری روشنی بخش و شمشيری از شمشيرهی خداوند است، خبر شدم آن حضرت مرا بيم داده در حاليكه عفو و گذشت او، آرزوی همه است.
رسول خدا صلی الله عليه وآله به منظور گرامی داشت او جامه خود را بر او انداخت تا آزردگی خاطرش برطرف شود.
اين كار از پيامبر صلی الله عليه وآله شگفت نيست زيرا كه او بری رحمت و رأفت، تعليم قرآن و انذار و تبشير انسان بر انگيخته شده است، به سرحد كمال خيرخواهی و نصيحت فرمود و بری هدايت بشر قيام و به رستگاری و سعادت، مردم را فراخواند و از كوری جهالت رهانيد.
خدی مهربان به حبيب خود پيامبر رحمت صلی الله عليه وآله چنين فرمود:
« و رحمتی وسعت كل شی فساكتبهاللذين يتقون و يؤتون الزكوة والذين بآياتنا يؤمنون الذين يتبعون الرسول النبی الامی... » تا آخر آيه.
سوره اعراف آيه 156/157
شباهت علی اكبر عليه السلام به پيامبر صلی الله عليه وآله
و اين بود شمهی از صفات و خصلتهی صاحب آن دعوت الهيه كه خدی سبحان به او بخشيده، كه به همين سبب در عالم هستی ممتاز گرديد و بر تمام پيامبران فضيلت يافت آنگونه كه خدی تعالی او را به بزرگی و عظمت ياد فرمود:
انكّ لعلی خلق عظيم: همانا تو بر خُلقی عظيم هستی
مورخان در ميان خانواده پيامبر صلی الله عليه وآله از كسی كه در تمام صفات شبيه او باشد بجز علىاكبر نام نبردهاند.
سرودی از جابر انصاری نقل نموده: حضرت فاطمه زهرا عليها السلام در راه رفتن شبيه پدر بزرگوارش بود. يكبار به راست و يكبار به چپ مىگرائيد.
در روايت صدوق آمده: امام حسن مجتبی عليه السلام در هيبت و سيادت شبيه جدّ خود بود و امام حسين عليه السلام در بخشش و شجاعت.
حاكم نيشابوری از اميرمؤمنان عليه السلام آورده: رسول خدا صلی الله عليه وآله به جعفر طيار فرمود: تو در اخلاق و خِلقت شبيه من هستی.
عالم ارجمند فخرالدين طريحی در كتاب المنتخب گفته است:
امام حسينعليه السلام درباره كودك شيرخوار فرمود:
«خدايا تو گواه هستی بر اين گروه كه شبيهترين مردم به پيامبرت محمد صلی الله عليه وآله كشتند.»
اين نمونهها نشان مىدهد كسی از خاندان رسالت از هر جهت شبيه رسول خدا صلی الله عليه وآله نبوده است. سخن امام حسين عليه السلام درباره فرزندش علىاكبر بهنگام عزيمت به ميدان نبرد: «اللهم اشهد انّه برز اليهم اشبه الناس خلقا و خُلقا و منطقا برسولك و كنّا اذا اشتقنا الی نبيك نظر نا اليه»
خدايا گواه باش شبيهترين مردم به رسولت در خِلقت و اخلاق و سخن گفتن به سوی اينان رفت. هرگاه مشتاق پيامبرت مىشديم به او نگاه مىكرديم.
گويی اين حقيقت است كه علىاكبر آينه جمال نبوی و نمونه كمالات آنجناب و در سخن گفتن نمونه كامل حضرتش بود. تا آنجا كه پدر عزيزش حضرت امام حسين عليه السلام هرگاه شوق ديدار آن چهره حيات بخش را پيدا مىكرد به اين نور ديده نظر مىانداخت. يا اگر خواهان شنيدن آن صدی جان فزائی مىگرديد كه نغمات داود در برابرش كوچك مىنمود، به سخنان او گوش فرا مىداد و هرگاه اخلاق كريمه پيامبر صلی الله عليه وآله را به ياد مىآورد، اخلاقی كه خدی تعالی آنرا در آيه شريفه «وانك لعلی خلق عظيم» ستوده، با تمام وجود به او توجه مىفرمود. البته روشن است او كه دارنده اين اخلاق پسنديده بود، تمام خصوصيتهی پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله را دارا بود مثل ورع، اخلاص، شجاعت، كرم، بردباری، خوشروئی، نرمش و انعطاف، خشونت و قاطعيت در راه خدا و دوری از پستىها و رذائل خواه از نظر شرع يا فطرت انسان... و در يك كلمه آنچه در نزد خدی تعالی «عظيم» است. با توجه به احاديث رسيده هرچند بعضی از خاندان رسالت با مقام عظمی رسالت شباهت داشتند اما «علىاكبر» مَثَل اعلی آن ذات كامل قدوسی، معصوم از هرعيب و خطا و آراسته به جمال قدس الهی بود. او هرچند به امام معصوم نيازمند است اما بعيد نيست كه همچون ائمه طاهرين عليهم السلام داری مقام عصمت باشد و اين از فضل خدی تعالی دور نيست كه انسانی بيافريند كامل، منزه از هر عيب و خطا. كلام امام حسين عليه السلام دلالت بر تحقق وجود چنين قداستی با همه فضايل و محامد در فرزند عزيزش علىاكبر است.
به علاوه در زيارت مخصوصه آن بزرگوار در اول رجب از قول امام معصوم عليه السلام آمده:
«كما منّ عليك من قبل و جعلك من اهل البيت الذين اذهب الله عنهم الرجس و طهرّهم تطهيرا».
«همانگونه كه از پيش بر تو منت نهاد و ترا از خاندانی قرار داد كه رجس و پليدی را از آنان برده و پاك و مطهرشان ساخته است.»
معنی «اذهب الله عنهم الرجس» همان مقام عصمت است كه در علىاكبر تحقق يافته است هر چند وجوب عصمت در آنجناب همچون مقام عصمت امام كه حجت بر مخلوقات است نيست.
از ابتدی جوانی آثار عظمت و جلالت و انوار فضايل از سيمی مباركش مىدرخشيد، بخشش نبوی از وجودش فراوان مىريخت، در مجد و شرافت و بزرگواری رسول كريم صلی الله عليه وآله را بياد مىآورد، به تمام خصال خير پيچيد شده بود و بر قله مناقب ايستاده بود؛ فضائلش از ستارگان افزون، و محامدش برتر از كوههی بلند، زبان از وصفش ناتوان و دشمن چارهی جز خضوع در برابر فضايل فراوان و بی مانندش ندارد.
« اكبر» از خاندان رسالت و شاخهی از شاخههی خلافت الهيه است كه وارث فضائل پدر و اجداد طاهر خود مىباشد. گواه ما اعتراف دشمن مكّار و سرسخت اهل بيت عليهم السلام - يعنی معاويه - است. روزی از سردمداران و دولتمردان حاضر در جلسه پرسيد: سزاوارترين مردم بری اين امر كيست؟ گفتند: تو سزاوارترين هستی.
معاويه گفت: نه، سزاوارترين مردم بری حكومت، علىبن الحسينبن علی عليه السلام است كه جدش رسول خدا صلی الله عليه وآله است و شجاعت بنی هاشم، سخاوت بنی اميه و بزرگ منشی ثقيف را داراست. ما ترديد نداريم »علىاكبر« جامع تمام فضائل و بالاتر از همه داری مقام عصمت و بدور از اخلاق ناروا بود؛ به شهادت پدرش كه از باطن افراد آگاه است او جامع صفات و خصال محمدی و آينه تمام نمی آنحضرت است همانگونه كه در زيارت اول رجب و زيارتی كه ابوحمزه از امام صادق عليه السلام روايت نموده آمده است.
اقرار معاويه دليل آنست كه «علىاكبر» در آن هنگام بين مردم شام و ساير شهرها به داشتن محاسن اخلاق و قداست الهيه كاملاً معروف بوده، در غير اينصورت دليلی ندارد معاويه به صلاحيت فردی بری خلافت در حضور مسولان كشور اعتراف كند كه از جهت تدبير، درايت و صفات حميده و توان مديرت بری مردم ناشناخته است.
معاويه مىدانست كه تمامی فضائل علىاكبر از سلف مطهرش مىباشد اما خود را به غفلت زد و بخاطر غرضهی پنهانيش ديگران را هم در آن فضائل دخالت داد كه موارد زير از جمله آن است:
1 - مىخواست خلافت را از امام حسين عليه السلام كه از جانب پيامبر صلی الله عليه وآله و اميرالمؤمنين عليه السلام كه نص بر امامت او بود بگرداند و مىخواست شخص ديگری را در برابر امام حسين عليه السلام كه مرجع امت در مسائل علمی و گرفتاريها و حل و فصل مشكلات بود علم كند.
2 - مىخواست ارزش شرايط خلافت را كه در سه امر علم، عصمت و نص منحصر بود تغيير دهد زيرا او هيچ يك را نداشت (بلكه از جانب اهل بيت مورد لعن واقع شده بود).
3 - مىخواست بری قوم خود فضيلتی را اثبات كند تا همطراز قبايلی چون بنی هاشم و ثقيف گردد اما موفق نگرديد. همگان مىدانستند خاندان اميه از زمان جدشان - عبد شمس - هيچ فضيلت و مكرمتی نداشتند. عبد شمس فقير بود و برادرش هاشم كفالت او را عهده دار گرديد. اميه نيز ده سال برده عبدالمطلب بود. زيرا بر اسب خويش شرط بسته بودند، اسب هر كه در مسابقه برنده شود صدشتر، ده بنده، ده كنيز و يكسال بندگی او رانموده و
نظرات شما عزیزان: